اطفال و پرورش آنان
جهت عمدة زن خواستن مردان براي تحصيل فرزند است و عليالرسم تمام زنان بايد بروند به بتكده. ربة اطفال كه شبيه به زني است و آن را «كوانين» ميگويند يك تاي كفش آن را گرفته به خانه آورده و ستايش ميكنند تا زن بار گرفته بزايد. پس از يافتن فرزند، يك جفت كفش نو تقديم آن ربه مينمايند. براي آگاهي و امتحان كه زن آبستن پسر ميزايد يا دختر، بامداد، زن لباس شوهرش را پوشيده و به سر چاهي كه نزديك به خانه است رفته و سه بار از طرف دست چپ به دور چاه ميگردد. اگر در رفتن و آمدن كسي را نبيند جنين را پسر و الا دختر ميدانند. مثل هنود براي دفع جن و ديو، رشتة قرمزي بعد از تولد بچه به گردن و دست او بسته و تعويذ و طلسمها به طفل ميآويزند. هر بچهاي كه بدخو و شرير است به ضربالمثل ميگويند فراموش كردهاند كه ريسمان قرمز به دستش ببندند. اعتقاد دارند كه ريسمان قرمز و تعويذ، طفل را از شر ديو و جن و اخلاق نكوهيده و بيماريها ميرهاند. يك سال كه از عمر طفل بگذرد آن روز را جشن گرفته در اين جشن بايد تمام خانواده هديهها براي طفل بياورند و با تمام خويشاوندان و آشنايان به خوشي گذرانيده و او را به مدفن نياكان و پدران برده سرش را تراشيده نامگذاري ميكنند و اين اسم شيرخوارگي بدين نامهاست: احمق كوچك، دربدر، كك، پشه، كثيف، سگ و امثال اينها. و طفلان را به اين قسم اسامي حقير و خفيف ميكنند كه از آسيب ديو و جن محفوظ ماند. در ولادت لباس كهنة پيران سالخورده را به بچگان ميپوشانند كه او نيز به كمال پيري برسد. هر مولودي كه پسر باشد پدر و مادر و تمام خويشاوندان خوشحالاند و به عكس آن از دختر اندوهگين. گاهي دختران را در آب انداخته ميكشند. اگر چه از جانب حكومت ممانعت ميشود و براي نهي اين كار زشت اعلانهاي زياد بدين عنوان: «اميدواريم كه در اين تالاب به هيچوجه دختران را غرق نكنند!» در روي سنگ حجاري كرده و در كنار آبگيرها و بركهها نصب نمودهاند. پارهاي مردمان فرومايه دختران خود را ميفروشند و ميگويند براي چه دختران را با مخارج و زحمت بزرگ كرده و در موقعي كه كارآمد است به شوهران واگذار كنيم؟! بعضي مردمان خيرخواه نوعدوست، خانههاي مخصوصي براي نگاهداري و پرورش اين گونه دختران كه بايد كشته يا فروخته شوند ساخته و آنان را در آنجا نگاهداري ميكنند. هر طفلي كه بميرد آن را در كهنهاي پيچيده ميبرند در خارج شهر در دخمهاي كه مخصوص اطفال ساخته شده مياندازند. دخمة برج مانندي در خارج شهرها ساخته شده كه او را روزنههاي زياد است و از آن روزنهها مرده بچگان را به درون دخمه مياندازند. مردن پسران خردسال يكي از مصائب عظيم آنان است و مردن طفل را از ديوان و جنيان ميدانند. و چون طفل قوة ايستادن يافت چهارچوب مخصوص دارند كه طفل را در آن ميگذارند كه از افتادن ايمن باشند. در زمستان طفل را در سبدي كه از كاه ساخته شده گذاشته و در زير آن منقلي از آتش ميگذارند. چون طفل راه برود او را از شير باز ميگيرند و پس از آن غذايي از برنج كه تُنُك پخته باشد بدو ميخورانند. سر پسران را ميتراشند جز قدري از وسط، و پس از بلند شدن به يك يادورشته بافته از عقب سر ميآويزند و گاهي هم از كلاه بيرون آورده به طرف پشت آويخته است. مردمان شمالي آنجا در زمستان به قدري جامههاي متعدد كلفت به طفل ميپوشانند كه بيچاره از سنگيني آنها نميتواند حركت بكند و شبيه به بالشي است. در تابستان اطفال را براي رفع گرما برهنه نگه ميدارند.
در ميان اطفال آنجا سواي گوي بازي، تمام بازيهائي كه در مشرق معمول است كرده ميشود. تمام مردمان به تماشاي بازي خيمه شببازي زياد رغبت دارند و اين بازي به شدت در آنجا شايع است حتي در سراي سلطنت. بازي ديگر پرانيدن طياره (بادبادك) است كه تمام اهالي طيارهها به اشكال حيوانات و طيور به رنگهاي گوناگون ساخته چنانچه روزها آسمان آنجا از اين طيارههاي مختلفالشكل و شبها از روشنائي چراغهاي ستاره مانند كه به ريسمانهاي طيارهها ميبندند و درخشان است بيتماشا نيست و گاهي طيارهها را شبيه به خيل كبوتر ساخته و با يك ريسمان ميپرانند. روزي كه بناي پرانيدن طيارهها است روز نهم از ماه نهم شمسي است كه آن يكي از روزهاي جشن است كه بايد تمام مردم از خانه و شهر خارج و به صحرا رفته تا شام را به خوشي و طياره بازي بگذرانند. براي اين جشن و خارج شدن از شهر حكايتي دارند و ميگويند در روزگار پيشين پارسائي گوشه نشين به كسي گفته بود كه در روز نهم از ماه نهم شمسي از آسمان بلائي بر تو و خانوادة تو فرود ميآيد. آن بيچاره همان روز بامداد با خانوادة خود از شهر فراراً به صحرا رفت. شباهنگام كه به خانه برگشت تمام حيوانات خانواده را مرده يافت.
دیدگاهتان را بنویسید