جنگ تحمیلی

جنگ تحمیلی

بعد از ظهر روز سی ویکم شهریور ماه 1359برابر با 22 سپتامبر1980 میلادی بود که با شنیدن صدای غرّش هواپیماها و انفجارهای پی در پی به پشت پنجره‌ی غربی طبقه‌ی پنجم ساختمان رفتم، و به سایه روشن‌های آبی رنگی که آسمان را فرا گرفته بود، نگاه کردم. مشاهده نمودم از مکانی در غرب تهران، دود وغبار متراکمی به هوا برخاسته و در حال گسترش است. پنجره را بازکردم و سرم را تا کمر از پنجره بیرون بردم و جمعیت خیابان را تماشا کردم. جمعیت به روال عادی و به آرامی در حرکت بودند و تغییری در آن‌ها ندیدم. در آن موقع به هر چیزی فکر می‌‌‌‌کردم به جز بمباران فرودگاه مهر آباد. وقتی هم از خانه بیرون رفتم، بازار شایعات داغ داغ بود و مردم کوچه و بازار، ضد انقلاب داخلی تا کشور‌های غربی را عامل تهاجم می‌‌‌‌دانستند. به زودی و با شنیدن اخبار رادیو، مشخص شد هواپیماهای عراقی، هم زمان به ده هدف نظامی و غیر نظامی ایران از جمله فرودگاه اهواز، چند نقطه‌ی شهر تبریز، فرودگاه همدان و پایگاه هوایی نوژه، فرودگاه‌های بوشهر و آبادان، کرمانشاه و جزیره‌ی مینو حمله کرده، و نیروی زمینی آن کشور هم تهاجم گسترده‌ای را در مرز‌های غربی و جنوبی کشور عزیزمان آغاز کرده‌اند. با شنیدن این خبر، سینه‌ام از هیجان، مانند دَمِ کوره‌ی آهنگری بالا و پایین می‌‌‌‌رفت. انگار توی قفسه‌ی سینه‌ام نوعی سنگینی، و توی سرم همهمه ایجاد شده بود. داشتم خفه می‌‌‌‌شدم. این تهاجم در حالی اتفاق افتاده بود که تنها 19 ماه از پیروزی انقلاب اسلامی ایران می‌‌‌‌گذشت، و روزهای شاد هفته یکی پس از دیگری، آرام آرام روی خطی مستقیم پیش می‌رفتند؛ یکنواخت، منظم و عادی؛ آن روز هم یکی از همان روزهای خوش و ملایم پاییزی بود که این اتفاق افتاد.
لازم به یاد آوری است که زمانی قبل از آن، روابط دو کشور به شدت تیره شده بود، ولی در حدی نبود که منجر به جنگی تمام عیار و همه جانبه‌ی زمینی، هوایی و دریایی آن هم از طرف کشوری همسایه همچون عراق بشود. باز هم زمانی پیش از آن، صدام در مقابل دوربین تلویزیون بغداد، قرار داد سال 1975 الجزایر را با این ادعا که کشورش مالک مطلق اروند رود است، و جزایر سه گانه‌ی ایران در خلیج فارس به اعراب منطقه تعلق دارد، نه به ایران، پاره کرده بود. عراق در آن زمان با برنامه‌ریزی و حملات از پیش تعیین شده، مجهز به تجهیزات پیشرفته‌ی جنگی، از عنصرغافل‌گیری استفاده کرده بود. دولت ایران نیز در برهه‌ی زمانی خاص بعد از انقلاب به سر می‌‌‌‌برد، و با مشکلات اقتصادی و روحیه‌ی خاص مردم، عده‌ی کم و پراکنده‌ی نیروها، وضعیت نامناسب صحنه‌های نبرد و کمبود نیروهای آماده به کار جهت فداکاری درگیر بود، و حالا نیز از هر جهت غافلگیر شده بود. این اتفاق در زمانی بود که نیروهای مسلح ایران، انتظار جنگ را نداشتند و از آمادگی لازم جهت رویارویی در نبردی گسترده و بزرگ، برخوردارنبودند، اما با این وصف، کوچک‌ترین نشانی هم از ضعف نداشتند. این وضعیت عجیبی بود که مردم عادی را به دفاع جانانه و همه گیر از کشور تشویق و ترغیب می‌‌‌‌کرد، زیرا در اینجور مواقع، بی‌تفاوت بودن، فرار کردن از واقعیات، و ترسیدن یا به گوشه‌ای خزیدن و عمری را همچون خرگوش در سوراخی پنهان شدن، از نظر مردم ایران بی معنا و غیر قابل تصور می‌نمود. این واقعیت را می‌بایست پذیرفت که در زمین، هوا، آسمان و دریا، هرلحظه و هرجا، بزرگ، کوچک را، قوی، ضعیف را، و ظالم، مظلوم را می‌‌‌‌بلعد و از بین می‌‌‌‌برد، بنابراین برای زنده ماندن باید از دشمنت قوی‌تر باشی و اگر بخواهی سرت بر بدنت و قلبت در سینه‌ات بماند و بتپد، باید بجنگی.
روز اول مهرماه، ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد که در حملات متقابل به مواضع دشمن، 11 فروند هواپیمای میگ عراقی سرنگون شده و 4 فروند ناوچه‌ی موشک انداز آن کشور غرق شده است. از طرف دیگر، ارتش آماده و تا دندان مسلح عراق نیز در اولین روزهای حمله، مناطق وسیعی در حدود13600 کیلومتر از خاک ایران را اشغال کرده بود، و به سرعت در حال استحکام مواضع به دست آمده بود. امروزه با نگاه به گذشته می‌توان متوجه شد که وقایع غیر منتظره در هر زمان بسیار محتمل است. می‌گویند، گذشته چراغ راه آینده است. آیندگان بایستی بدانند که پدران و مادرانشان در آن شرایط سخت و طاقت فرسای جنگ تحمیلی، چه فدا کاری‌ها و از خود گذشتگی‌هایی را نشان داده‌اند تا نسل‌های آینده این میراث ارزشمند را گرامی داشته و حافظ ارزش‌های متعالی آن باشند.

برگرفته از کتاب دفاع مقدس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *