تولدت مبارک

از پشت شیشه رستوران پدر و مادر و بهراد و مریم را می‌بینیم كه پشت میز نشسته‌اند و غذا می‌خورند. بهراد قهر كرده و پشت به میز نشسته است. در مغازه جنبی رستوران  پدر و مادری با خوشحالی برای پسر كوچكشان لباس می‌خرند. در رستوران ناگهان سایه‌ها تیز می‌شود. پدر و مادر در حالت انفجار روبروی هم ایستاده‌اند. بهراد خودش را از ترس جمع كرده است. پدر مشت‌هایش را روی میز فشار می‌دهد. دست مادر در هوا معلق است. ناگهان در رستوران با صدا باز می‌شود. دوره‌گردی موسیقی می‌زند و می‌خواند كه.پدر و مادر با فشار بیرون می‌آیند و هر كدام راهی را پیش می‌گیرند. بهراد به دنبال مادر می‌دود. مریم با اشكی در چشم وسط دوراهی ایستاده و نمی‌داند كدام طرف برود.