نقد و بررسی
روزهای سخت اما شیریندیگر نیستند من از اولین باری که زمین خوردم درس گرفتم که هیچ گاه به دیگران تکیه نکنم و مادرم به من آن روز گفت: در هنگام زمین خوردن بدون توجه به اطرافت و لباسهای خاکیت بلند شو و بایست و خودت را بتکان و دوباره بجنگ.در آن روز معنی حرف مادرم را نفهمیدم و فکر کردم یک حرف ساده مادرانهس وقتی که از پلههای آن محل بالا میروم بوی مادرم و صدای پای پدرم که هرروز برای دیدنش ساعتها جلوی در میایستادم و به آن پله خیره میشدم تا او را وقتی که خسته از سرکار باز میگشت تماشا کنم پدرم با دیدن من خوشحال میشد و کوله بار خستگی را در آن پله جا میگذاشت و با دلی شاد به خانه میآمد و مرا در آغوش میکشید و با دستهایش مرا نوازش میکرد اما خیلی زود دیر شد و من بزرگ شدم وقتی برای اولین بار غم مادرم و اخم پدرم را دیدم برای اولین بار بیصدا و آرام آرام شکستم و این موقعهایی بود که قدر بچگیام را دانستم و با خود گفتم ای کاش بزرگ نمیشدم اما ای کاش گفتن هم دیگر فایدهایی نداشت باید به حرف مادرم عمل میکردم باید بدون توجه به اطرافم بلند میشدم و میجنگیدم، میجنگیدم با دنیا با مشکلاتم با هر چی که مانع پیشرفت من میشد من اکنون پا در خانهایی میگذارم که لبخند مادرم و پدرم را فقط و فقط در آن خانه دیدم محلهایی که زمانی جای سوزن انداختن نبود و اما حالا پشه هم پر نمیزند هم محلیها و همبازیهایی که حالا هر یک در یک گوشه از این شهر بزرگ هستند دلم میخواهد دوباره بچه شوم و همه چیز را از نوع بسازم، مانند گذشته که هر روز با لبخند مادرم و نوازش پدرم از خواب بلند میشدم اما این بار نمی گذاشتم دیگر بزرگ شوم، نمیگذاشتم که دوستانم از پیشم بروند، نمی گذاشتم آن همه عشق و محبت و صمیمیت از بین برود و فاصله بین آدمها آنقدر زیاد شود که حتی دیگر چشم دیدن هم را نداشته باشند در این فکرها بودم که با صدایی به خود آمدم که گفت: خانم میشه یه لحظه صبر کنید به پشت سرم نگاه کردم با صحنهی عجیبی رو به رو شدم و برای چند لحظه ساکت ماندم باورم نمی شد این آدمی که جلوی من ایستاده کسی نیست جزء ….
پدید آورنده : | فاطمه شایسته |
سال چاپ : | اول – 1394 |
تعداد صفحه : | 88 صفحه |
نوع چاپ : | سیاه و سفید |
قطع کتاب : | رقعی |
نوع جلد : | جلد شومیز |
0دیدگاه