نقد و بررسی
برگ هایی در آغوش باددوست دارم بنویسم، اما چه بنویسم، چطور بنویسم؛ از زندگی! دستم میلرزد و چشمم کم میبیند و پایم یارای رفتن ندارد. قلبم را عمل کردهام، موی سرم سفید شده و ریخته، با این حال باز امید به زندگی دارم. هر روز وقتی چشمم را باز میکنم، میبینم خورشید زندگی شروع شده. با شوق از رختخواب بیرون میآیم و وضو میگیرم و لنگان لنگان به مغازه میروم. چند ساعتی آنجا مینشینم، اما دیگر کسی به من توجه نمیکند. به خانه میآیم، در خانه هم همین طور است؛ هیچکس به من توجه ندارد. حتی همسرم که یک عمر با هم زندگی کردهام. پیری چه بلایی است که دوستان هم از من بریدهاند. آیا من همان کسی نیستم که در میان مردم آنقدر محبوبیت داشتم که اگر نیم ساعت دیرتر به مغازه میرفتم، میآمدند جلوی حیاط منزل جمع میشدند!
پدید آورنده : | فریبا مقدسی |
سال چاپ : | اول – 1400 |
تعداد صفحه : | 95 صفحه |
نوع چاپ : | سیاه و سفید |
قطع کتاب : | رقعی |
نوع جلد : | جلد شومیز |
0دیدگاه